صدای کسانی که با هم سخن میگویند و میخندند..
صدای چای نوشیدن و غذا خوردن می آید..
پشت این در زندگی جاریست..
من اما در اتاقی تاریک مینویسم..
نه اینکه اتفاق بدی افتاده باشد..
نه اینکه خوشی زیر دلم زده باشد..
نه اینکه سودای زندگی در دنیایی دیگر در سرم باشد..
نه. هیچ کدام از اینها نیست..
فقط دلم میخواهد نباشم..
دلم میخواهد برگردم بدان وقتی که هیچ خالقی فکر بودنم را در سر نداشت.. و بمانم آنجا..
و بمانم در هیچ.. و بمانم در هیچ.. و بمانم در هیچ..
باد ما را با خود خواهد برد...
برچسب : نویسنده : 5homa-saadata بازدید : 35