باد ما را با خود خواهد برد

متن مرتبط با «و ما یستوی الاعمی والبصیر» در سایت باد ما را با خود خواهد برد نوشته شده است

الاعمی و البصیر

  • سهم من از تو خیالی گمراه کننده است. باشد که مهربان دست مهر بگشاید و یاری ام دهد تا مهر این خیال نیز از دل برکنم. تا چهره ی زشت این خیال بر من نمایان گردد. امید است بینا گردم و به راه راست درایم. امین. پ ن: و ما یستوی الاعمی و البصیر,هل یستوی الاعمی والبصیر,و ما یستوی الاعمی والبصیر ...ادامه مطلب

  • عنوان ندارد!

  • روزی خواهم فهمید، اما تا آن روز چه بر من خواهد گذشت؟نمیدانم.. فقط کاش حالم خوب باشد..,عنوان ندارد,این وبلاگ عنوان ندارد ...ادامه مطلب

  • چه نزدیک و چه دور

  • نیمکتی در جوار یک درخت.. درختی هم صحبت پاییز.. پاییزی آغشته به بازی برگ و باد.. هجوم باد بر دخترکی بی پناه.. دخترکی با چشمانی روشن در ستیز تیغه های بران نور.. دخترکی با دستانی آغشته به خون.. دخترکی در اندیشه ی مساله ای لاینحل.. دخترکی در جست و جوی پنهانی پیدا.. پیدایی خسته در پی جایی برای آسودن.. آسودن روی نیمکتی در جوار یک درخت.. آسودن کنار دخترکی تنها.. آه که چه نزدیک و چه دور.. آه که چه پیدا و چه پنهان..,و چه دوریم و چه نزدیک به هم,و چه دورند و چه نزدیک به هم ...ادامه مطلب

  • دلخوشی

  • گاهی حس می کنم تمام هستی دلخوشی ساده ایست.. دلخوشمان کرده اند تا از یاد ببریم آن چیزی که به یاد آوردنش بسیار تلخ و ناگوار است.. آن چیزی که به یاد آوردنش نظیر از خاطر گذراندن مرگ مردی تنهاست در خانه ای دور از بودن.. مردی که تنها یک تصویر از خود در ذهن آدمیان به جا گذاشته است:" همان مردی که پالتوی گشادی به تن و کلاه لبه داری به سر دارد. دست هایش را در جیب هایش مخفی کرده است و غرقه در هستی غمناک خویش، آرام و شمرده گام بر می دارد.." دلخوشمان کرده اند به آن چیزی که به یاد آوردنش تنها تداعی تاریک خانه ی هدایت است در میان تمامی داستان های نوشته و نانوشته..  گاهی حس م,دلخوشی امیر عباس گلاب,دلخوشی یعنی,دلخوشی ها کم نیست,دلخوشی حصین,دلخوشی حسین ابلیس ...ادامه مطلب

  • و بمانم در هیچ

  • از  پشت این در صدای زندگی به گوش میرسد..  صدای کسانی که با هم سخن میگویند و میخندند.. صدای چای نوشیدن و غذا خوردن می آید.. پشت این در زندگی جاریست.. من اما در اتاقی تاریک مینویسم.. نه اینکه اتفاق بدی افتاده باشد.. نه اینکه خوشی زیر دلم زده باشد.. نه اینکه سودای زندگی در دنیایی دیگر در سرم باشد.. نه. هیچ کدام از اینها نیست.. فقط دلم میخواهد نباشم..  دلم میخواهد برگردم بدان وقتی که هیچ خالقی فکر بودنم را در سر نداشت.. و بمانم آنجا.. و بمانم در هیچ.. و بمانم در هیچ.. و بمانم در هیچ..  , ...ادامه مطلب

  • و میرفتم

  • اگر پسر بودم که میتوانستم این موقع شب بیرون باشم.. اگر تنها زندگی میکردم که کسی نگرانم نمیشد.. لباس میپوشیدم و خود را به تن لخت خیابانی میسپردم.. و میرفتم.. و میرفتم.. و میرفتم.. تا کمی آرام گیرم.. تا کمی این بغض را فرو برم.. کاش ممکن بود.., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها